امشب که شعله می زندم ماجرای تو
بر این سرم که سر بگذارم به پای تو
بی تاب و بی قرارم و بی واهمه ولی
جز حرف عاشقانه ندارم برای تو
امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست
یعنی هزار مرتبه مردم برای تو
من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز
راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو
حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند
حالا سکوت و سایه پر است از صدای تو

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟



آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم
آسمون به ماه میگه: عشق یعنی چی؟
ماه میگه: یعنی اومدن دوبارهی تو
ماه میگه؟ تو بگو عشق یعنی چی؟
آسمون میگه : انتظار دیدن تو
هرگز نمي گيرد كسي در قلب من جاي تو را
هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را
خورشيد عشق تو هنوز سوزد مرا سر تا زپاي
در كوي راه زندگي روشن كند راه مرا

اگر بگریم گویند که عاشق است
اگر بخندمگویند که دیوانه است
پس می گریم و می خندم
که بگویند یک عاشق دیوانه است

zubair_janazizi@yahoo.com نويسنده
نظرات شما عزیزان:
|