
از روی مهر گلرخان در سینه دارم خارها
آتش به جان و دل زنند این آتشین رخسارها
بر روی ما ای باغبان بگشا در گلزار را
تا کی به حسرت بنگریم از رخنه دیوارها
ناز من عشق من از چشم ترم زود مرو
سرو جانم به فدایت زبرم زود مرو
نکنم شکوه که دیر آمده ای بر سر من
جان من دیر چو آیی به سرم زود مرو
چشم پر حسرت من سیر ندیدست ترا
بنگرم اشکم و از چشم ترم زود مرو
ترسم ای گل که نبینم دگرت دیر میا
ترسم ای جان که نیایی دگرم زود مرو
آفتاب لب بامی به یک گردش چشم
بر در و بام نماند اثرم زود مرو
صبر کن به خدایم که زشوق رخ تو
نه زخود کز دوجهان بیخبرم زود مرو
این تویی یا که خیالم بتی آراسته است
گر تویی بهر خدا از نظرم زود مرو
نظرات شما عزیزان:
|